جدول جو
جدول جو

معنی کهن دوزی - جستجوی لغت در جدول جو

کهن دوزی
(کُ هََ / هَُ)
رقعه زدن بر جامه های کهن. وصله زدن بر لباسهای مندرس و ژنده. تعمیر کردن جامه های کهنه. کهنه دوزی. مقابل نودوزی. به مجاز، کهن گرائی. کهنه پرستی:
تا توانم چو باد نوروزی
نکنم دعوی کهن دوزی.
نظامی (هفت پیکر چ وحید ص 83)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ته دوزی
تصویر ته دوزی
ته بندی و به هم دوختن اوراق کتاب یا دفتر با نخ یا مفتول
فرهنگ فارسی عمید
(کُ هََ / هَُ)
کامل بودن در مکر و فریب. (آنندراج). سابقۀ ممتد در فریفتن کسان داشتن. (فرهنگ فارسی معین) :
بی خبر دانه خور صحبت آن یارانی
کز تو گیرند دل و دین به کهن دامیها.
محسن تأثیر (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(کُ هََ / هَُ دِ)
کهن دژ. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به کهن دژ شود
لغت نامه دهخدا
(تَ لَ / لِ بَ)
آنکه برای مردگان کفن سازد. (فرهنگ فارسی معین) :
هر آن مام کو چون تو زایدپسر
کفن دوز خوانیمش و مویه گر.
فردوسی.
کفن دوز بر وی ببارید خون
بشانه زد آن ریش کافورگون.
فردوسی.
- کفن دوزی، عمل و شغل کفن دوز. (فرهنگ فارسی معین).
- ، دکان کفن دوز. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(تَهْ)
در اصطلاح صحافان، دوختن ورقهای کتاب از سوی انسی به یکدیگر. (از یادداشتهای مرحوم دهخدا). رجوع به ته بندی و ته و دیگر ترکیبهای این کلمه شود
لغت نامه دهخدا
انتقام کشی، (فرهنگ فارسی معین)، انتقامجویی:
بر اولیا و بر اعدای خود به لطف و به عنف
به مهربانی معروفی و به کین توزی،
سوزنی،
رجوع به کین توز شود، جفاکاری، ستمگری، بی لطفی، نامهربانی، خصومت ورزی:
رای تو به کین توزی دارد سر جانسوزی
چون نیست لبت روزی هم رای تو اولیتر،
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(تَ)
آنکه جامۀ کهنه دوزد و وصله زند. مجازاً، مقلد. کهنه پرست. (کلیات شمس چ فروزانفر ج 7 فرهنگ نوادر لغات) :
چون مرا جمعی خریدار آمدند
کهنه دوزان جمله در کار آمدند.
مولوی.
کهنه دوزان گر بدیشان صبر و حلم
جمله نودوزان شدندی هم به علم.
مولوی
لغت نامه دهخدا
(کَپْ پَ / پِ)
علم کپه دوز. (یادداشت مؤلف) ، غلام بارگی. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ کَ / کِ)
جامه و قبایی را که چکن دوخته باشند. (از برهان ذیل چکن). آن پارچه را که چکن دارد خوانند. (از انجمن آرا ذیل چکن) (از آنندراج ذیل چکن). جامه ای که در آن چکن دوخته باشند. (ناظم الاطباء). و رجوع به چکن شود، عمل چکن دوز. دوختن چکن بر پارچه و جامه و قبا. ابریشم دوزی روی پارچه و لباس. و رجوع به چکن و چکن دوز شود
لغت نامه دهخدا
(کُ هََ / هَُ دِ)
قلعه ای است از قلعه های بدخشان، قندز معرب آن و معنی ترکیبی قلعۀ کهنه. (فرهنگ رشیدی). نام قلعه ای است از قلاع بدخشان که تعریب نموده و قهندز گفته اند، و چون دز، قلعه را گویند آن را به کهن دز موسوم ساختند. (فرهنگ جهانگیری). نام قلعه ای است قدیم از قلاع بدخشان، و معرب آن قندز است و الحال نیز به قندز اشتهار دارد. (برهان). رجوع به کهن دژ شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از کفن دوزی
تصویر کفن دوزی
مرگجامه دوزی عمل و شغل کفن دوز، دکان کفن دوز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ته دوزی
تصویر ته دوزی
بهم دوختن ورقهای کتاب بوسیله نخ یا سیم ته بندی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کفن دوز
تصویر کفن دوز
آنکه برای مردگان کفن سازد
فرهنگ لغت هوشیار
سابقه ممتد در فریفتن کسان داشتن: بی خبر دانه خور صحبت آن یارانی کز تو گیرند دل و دین بکهن دامیها. (محسن تاثیر)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کین توزی
تصویر کین توزی
انتقام کشی
فرهنگ لغت هوشیار
قلعه قدیم حصار کهن. توضیح غالب شهر های ایران در قدیم کهن دژی داشته اند، نام چند قلعه و شهر قدیم از جمله نیشابور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چکن دوزی
تصویر چکن دوزی
عمل چکن وز، جامه و قبایی که زرکش دوزی و بخیه دوزی شده باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کین توزی
تصویر کین توزی
دشمنی، انتقام جویی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ته دوزی
تصویر ته دوزی
((تَ))
دوختن ورق های کتاب به وسیله نخ یا سیم
فرهنگ فارسی معین
ارسی دوزی، چکمه دوز، کفاشی، کفشگری
فرهنگ واژه مترادف متضاد